پادشاهی درویشی را به زندان انداخت.
نیمه شب خواب دید که او را گناهی نیست سپس او را آزاد کرد.
پادشاه به درویش گفت حاجتی بخواه
درویش گفت : وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی نامردیست که از دیگری حاجت بطلبم.
تاریخ : دوشنبه 102/9/20 | 6:3 عصر | نویسنده : کتابدار: عاطفه کاظمی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.