ای تو که پاییز رافرستاده ای تابا آمدنش حال زمین راتحویل دهدبه قدم های باد
بساز با بارانت ما را ، دلمان را، حالمان را، روزمان را، روزگارمان را
تو که بی شک به پاییز یاد داده ای نام کوچک تمام برگها را بداند
و مغرورش ساختی به مهر و گفته ای بیاید تا آغوش زمین
خدای رنگ ها و برگها و چترها و قدم ها و صف ها و فصل ها
تو که میدانی نام کوچک یک شاخه چیست
صدای قدم های پاییزت را می شنویم که پابرهنه تر از باران، لحظه به لحظه می آیند تا ما
پس بشوران از ما غم را، به لطف باران های در راهت
تاریخ : پنج شنبه 94/7/9 | 9:22 صبح | نویسنده : | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.