دختری که رهایش نکردی نوشته لیلا عباسعلی زاده است که انتشارات کتابستان معرفت آن را در 95 صفحه منتشر کرده است.
پدیدآور این اثر دربارهاش میگوید: «این داستان مال کوچکترهاست... نه نه ببخشید مال بزرگترهاست... یعنی اصلاً نمیتوانم بگویم مال چه کسی است. فقط میتوانم بگویم که هر کس شروع کند به این راحتی رهایش نمیکند. خاطراتی دبش و بامزه از دختری دهه شصتی که یک خصوصیت بارز داشت. هرجا میرفت دردسر قبل از او سروکلهاش پیدا میشد. یک چیز دیگر هم هست. قول نمیدهم همه جای کتاب بخندانمتان، یک جا هم قرار است اشکتان را در بیاورم. باور ندارید بخوانید.»
کتاب برای مخاطبان متولد سالهای پایانی دهه 50 و آغازین دهه 60 طعم دیگری دارد. البته دهه هشتادیها و خاصه دهه نودیها اگر بخوانند، شاید فکر کنند که دارند داستان تخیلی میخوانند و از این لحاظ برایشان جذابیت اثر دوچندان باشد. خاطرات کوتاه هستند و برخی از آنها کاملاً میتوانند خنده را بر لبان شما جاری کنند.
هنر اصلی نویسنده این است که از مسائلی که نسبتاً روزمره هستند، با انتخاب یک زاویه دید مناسب، طنزی صمیمی با قدرت همزاد پنداری خلق میکند. برای نمونه در بخشی از کتاب میخوانیم: «بگذارید خانه پدربزرگم را برایتان تشریح کنم. قبل از اینکه به در چوبی خانه برسیم، یک آغل بود مخصوص گوسفندها. کنار آغل یک توالت یا همان مستراح بود که تا سالها بعد از اینکه روستا برقکشی شد، برق نداشت. چراییاش را نمیدانم. لابد بزرگترها فکر میکردند یک همچین جایی اصلاً نیاز به روشنایی ندارد. آدم خودش که میداند دارد چه کار میکند، پس نبیند بهتر است...»
.: Weblog Themes By Pichak :.