معرفی کتاب «نقطه» - کتابخانه عمومی شهید جمشید توکلی فولادشهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب
"

شهید جمشید توکلی در یکم بهمن ۱۳۴۸ در شهرستان لنجان استان اصفهان چشم به جهان گشود. دانش آموز اول متوسطه در رشته انسانی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در دهم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به فیض شهادت نایل شد. مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای فولادشهر واقع است.
معرفی کتاب
"

«نقطه»
پدیدآور: پیتر اچ. رینولدز؛ مترجم: هدا کلاهدوز
ناشر:‌ امیرکبیر
تعداد صفحات: 32

همه مردم دارای استعداد هستند، استعدادهای گوناگونی که باید از باطن وجودشان کشف شود و به شکوفایی برسد. (چنانچه از رسول اکرم صلوات الله علیه و آله نیز روایت شده است: مردم معدن‌هایی هستند، هم‌چون معادن طلا و نقره.)
نویسنده‌ی این کتاب، به مضمون این حدیث نبوی باور دارد، لذا در کتاب «نقطه» با دختری مواجه هستیم که باورش این است که استعدادی در نقاشی ندارد و معلّم خردمند او وقتی در پایان زنگ نقاشی، بالای سر صفحه‌ی نقاشی‌اش حاضر می‌شود و نگاهش به صفحه سفید می‌افتد، می‌گوید آفرین، چه نقاشی زیبایی! یک خرس قطبی توی یک روز برفی!

این برخورد حکیمانه را مقایسه کنید با برخی برخوردهای ما در موقعیت‌های مشابه، تفاوت از کجاست تا کجا؟ این روش، مطابق شیوه و سیره انبیا و اولیای الهی است، آن‌ها نیز به گونه‌ای برخورد می‌کردند که به رشد و تعالی شخص کمک کند! نه اینکه شخصیت او را خُرد و او را از رشد و تعالی باز بدارد!

در ادامه، این معلّمِ فهیم به او می‌گوید هر قدر هم که بی‌استعداد باشی، اما استعداد کشیدن یک نقطه را که داری؟

 و او نقطه‌ای می‌کشد و به پیشنهاد معلّم اسم خود را هم زیر نقاشی‌اش می‌نویسد؛

معلّم حکیم و دانا، این نقاشی را که شامل یک نقطه بر صفحه سفید است (همراه با امضای نقاش کوچولو که اسم اوست) قاب می‌کند و در کلاس می‌گذارد و مسیری بسیار دور از انتظار در مقابل این دختر گشوده می‌شود که با رجوع به کتاب می‌توانید از آن مطلّع شوید.
در این اثر سعی شده تا چگونگی شناسایی و شکوفایی استعداد و خلاقیت در کودکان توسط مربی یا والدین بیان شود و تأکید بر تشویق و ایجاد خودباوری راهکاری حیاتی در این مسیر معرفی شده، حتی به قدر یک نقطه!

«نقطه» کتابی ارزشمند است، هم برای والدین و مربّیان بسیار آموزنده و البته کاربردی! و هم برای کودکان الهام‌بخش و شورآفرین.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

هفته بعد وقتی سارا به کلاس نقاشی رفت. خیلی تعجّب کرد.

چون نقطه‌ی کوچکی را که کشیده بود، روی دیوار کلاس دید!

آن هم توی یک قاب طلایی!

روی یک صفحه‌ی سفید! خوش بود.

با خودش گفت: «خوب... حتماً نقطه‌ای بهتر از این هم می‌توانم بکشم!»

بعد جعبه‌ی آبرنگ خود را که از آن استفاده نکرده بود، در آورد و شروع به تمرین کرد.

سارا نقاشی کشید و... نقاشی کشید.

یک نقطه‌ی قرمز.

یک نقطه‌ی بنفش.

یک نقطه زرد.

یک نقطه‌ی آبی.

وقتی رنگ آبی را با رنگ زرد مخلوط کرد، فهمید که می‌تواند یک نقطه سبز رنگ بکشد.

او باز هم تمرین کرد و...




تاریخ : سه شنبه 102/9/21 | 9:37 صبح | نویسنده : کتابدار: عاطفه کاظمی | نظر


  • paper | خرید رپورتاژ دائمی | بک لینک دائمی
  • فروش رپورتاژ دائمی | فروش رپرتاژ آگهی