معرفی کتاب «نعمت جان (روایت زندگی صغری بستاک، امدادگر بیمارستان - کتابخانه عمومی شهید جمشید توکلی فولادشهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب
"

شهید جمشید توکلی در یکم بهمن ۱۳۴۸ در شهرستان لنجان استان اصفهان چشم به جهان گشود. دانش آموز اول متوسطه در رشته انسانی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در دهم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به فیض شهادت نایل شد. مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای فولادشهر واقع است.
معرفی کتاب
"

«نعمت جان (روایت زندگی صغری بستاک، امدادگر بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک)»
پدیدآور: سمانه نیکدل
ناشر: راه یار
تعداد صفحات: 207

کتابی عاشقانه، در خط مقدّم امدادرسانی، با قلمی روان، زیبا و مستند درباره‌ی دختری جوان در اندیمشک که از پاک کردن سبزی و عدس برای رزمندگان تا پرستاری و مسئولیت بخش بیمارستانِ مجروحینِ جنگی پیش می‌رود و پس از عاشقانه‌ای ناتمام، نذر می‌کند تمام جوانی خود را وقف مجروحین کند، حتی ازدواجش را ... .

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

صبح سوم مهر داشتم اطلاعاتِ پرونده‌ای را کامل می‌کردم. آقای علی‌اکبری آمد سمتمان، گفت:‌ «خواهرها، حلالم کنید.»
پرسیدم: «چی شده؟ خیره إن‌شاء‌الله؟»
گفت: «دارم می‌رم دوکوهه اسم بنویسم برم جبهه.»
یک لحظه خشکم زد. گفتم: «خانواده‌ها با یه امیدی میان اینجا و به شما ارادت خاصی دارن. اگه می‌شه شما نرو.»
گفت: «احساس می‌کنم جبهه بیشتر بهم احتیاج داره.»
نتوانستیم قانعش کنیم که بماند. خداحافظی کرد و سوار موتورش شد و رفت ... طولی نکشید ... بمباران شد ... طولی نکشید بهمان خبر رسید علی‌اکبری مجروح شده و بردنش بیمارستان راه‌آهن ... بلافاصله با دخترها بلند شدیم و سراسیمه دویدیم سمت بیمارستان ... وقتی از پیدا کردنش در بیمارستان مأیوس شدیم، تصمیم گرفتیم برویم خانه‌اش ... وقتی رفتیم داخل، مادرش داشت ضجه می‌زد و به سروسینه‌اش می‌کوبید. قبلاً مادرش را دیده بودیم. تا چشمش به ما افتاد، با گریه و شیون گفت: «خواهرهای امیرحسین اومدن ... حنا بیارید بذارم دستشون ... اومدن عروسی ... امیرحسین همیشه می‌گفت این‌ها خواهرهامن.»
علی‌اکبری درباره ما دخترها احساس مسئولیت خاص می‌کرد. همیشه سعی می‌کرد آقایانی که مراجعه می‌کردند بنیاد، ‌کمتر سمت ما بیایند و خودش کارشان را انجام می‌داد. در عوض خانم‌ها را پیش ما می‌فرستاد و خودش کمتر با خانم‌ها صحبت می‌کرد.




تاریخ : شنبه 101/10/3 | 11:52 صبح | نویسنده : کتابدار: عاطفه کاظمی | نظر


  • paper | خرید رپورتاژ دائمی | بک لینک دائمی
  • فروش رپورتاژ دائمی | فروش رپرتاژ آگهی