سوغاتی - کتابخانه عمومی شهید جمشید توکلی فولادشهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وب
"

شهید جمشید توکلی در یکم بهمن ۱۳۴۸ در شهرستان لنجان استان اصفهان چشم به جهان گشود. دانش آموز اول متوسطه در رشته انسانی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در دهم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به فیض شهادت نایل شد. مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای فولادشهر واقع است.
معرفی کتاب
"

کتاب سوغاتی نوشته مسلم ناصری است که انتشارات به نشر آن را در 24 صفحه منتشر کرده است.

آشنایی با برخی مفاهیم تاریخی تأثیر چشمگیری بر فرهنگ و سبک زندگی ما دارد و آموزش آن به کودکان، می‌تواند آن‌ها را برای زندگی در جامعه و رویارویی با موضوعات گوناگون علمی، فرهنگی و اجتماعی مهیا سازد. مفاهیم آموزشی به کودکان بایستی به طور غیرمستقیم و با زبانی ساده و روان بیان شود تا کودک را برای درک و مفاهمه دچار چالش زیادی نکند. آموزش مطالب تاریخی به ویژه با موضوع دینی حساسیت بیشتری دارد که مربیان و نویسندگان این حوزه باید توجه ویژه‌ای به آن داشته باشند.

«سوغاتی» نام کتابی است از مجموعه «قصه‌های شیرین از زندگی معصومین علیه‌السلام» که روایتگر فرازهایی از زندگی پُربرکت امام جواد علیه‌السلام است. قصه‌های این کتاب که با توجه به سن و سال کودکان دبستانی انتخاب و بازآفرینی شده، ساده و خوشخوان است و از طریق هماهنگی با تصاویر کتاب، روایت جذاب‌تری به خواننده ارائه می‌کند. رنگ‌های شاد و گرافیک ساده تصویرها با متن قصه‌ها همراهی می‌کند و بدین وسیله تجسم وقایع تاریخی داستان برای کودک آسان‌تر می‌شود.

کتاب با مقدمه ای تحت عنوان «تصویری از بهار» به شرح مختصری از زندگی امام جواد علیه‌السلام می پردازد؛ قصه‌های کتاب نیز عبارت‌اند از: «چرا فرار نکردی؟»، «همان کیسه سکه»، «سوغاتی»، «تشنه‌ای در بیابان» و «ساکت باشید».

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«می‌ترسید اگر بگوید، یاران امام فکر کنند دروغ می‌گوید؛ ولی به آن پول نیاز داشت. برای چنین روزی پس‌اندازش کرده بود. تا شب باید آن سکّه‌ها را تهیه می‌کرد و به طلبکارها می‌داد. به راه افتاد. از جلوی مسجد گذشت.  بچه‌ها فریاد می‌زدند، دنبال هم می‌دویدند و بازی می‌کردند. پرستوها گروه گروه می‌آمدند و دور می‌زدند. وارد محلّه یتیمان شد. هوا گرم و مرطوب بود. به طرف خانه امام رفت. با دیدن دیوار خانه به یاد امام رضا علیه‌السلام افتاد. با حسرت آهی کشید. چه روزهای خوشی داشت. قبل از آنکه خلیفه، مأمور بفرستد و امام را به زور به مرو ببرد، هر روز به دیدن امام می‌آمد تا حضرت را ببیند و سخنان شیرینش را بشنود.»

 




تاریخ : یکشنبه 99/12/10 | 8:0 صبح | نویسنده : کتابدار: عاطفه کاظمی | نظر


  • paper | خرید رپورتاژ دائمی | بک لینک دائمی
  • فروش رپورتاژ دائمی | فروش رپرتاژ آگهی